بعضی از دانشجوهای روانشناسی تصورشان این است که موفقیت در رشته روانشناسی به حفظ کردن تعدادی پروتکل درمانی و گذراندن کورسهای آسیبشناسی و اتاق درمان است. توجه داشته باشید که اصول درمان و به طور کلی تمام کورسها و درسهای مربوط به توانمندی شما به عنوان یک درمانگر، جزء اساسی هویت شما به عنوان یک روانشناس است. روانشناسی که نتواند راهکارهای سادهای برای اختلالات موسوم به سرماخوردگی روانی، مثل افسردگی و اضطراب و غیره را داشته باشد -نمیگویم درمان، حداقل راهکار ساده- باید به روانشناس بودن خود شک کند. اما به این معنا نیست که روانشناس خوب بودن و درمانگر خوب بودن، یعنی فقط چند دوره درمان شناختی رفتاری، اکت و یا هر درمان دیگری را بگذرانید و وارد اتاق درمان شوید و انتظار وقوع یک معجزه برای درمانجویانتان داشته باشید. توجه داشته باشید که علوم رفتاری فقط یک فریموورک و یک قاب را در اختیار شما قرار میدهد. جزئیاتش را شما باید با پرسشگری و مطالعه مقالات دربیاورید. مثلا شما یاد گرفتید که افسردگی را چگونه میتوان با درمان شناختی رفتاری درمان کرد. خیلی خب، یک درمانجو یک به شما مراجعه میکند، در کودکی تروما تجربه کرده، در بزرگسالی سوگ دیده، اختلال تیک و وسواس را نیز همزمان دارد، شخصیت پارانوئید هم هست، حال در این میان افسردگی هم دارد. چه باید کرد؟ این میشود استثنائات، انحرافات در علوم رفتاری. چیزی که اساس پژوهشهای روانشناسی بر آن بنا شده و در اینجاست که تفاوت آن فردی که آموزش پژوهشگری میبیند و آن فردی که فقط چند پروتکل درمانی خشک از پیش آماده شده را حفظ میکند مشخص میگردد.
مهدی نصیرنژاد متولد 1380 در مازندران، در سن 18 سالگی برای تحصیل در رشته روانشناسی راهی اصفهان شد. از ابتدای ورود به دوره کارشناسی به دنبال راهی برای تحقیقات شبه علوم پایه در روانشناسی بود که اساتید خود را در مقابل دیدگاهش نسبت به علم دید. او بارها جملاتی نظیر «دیگر کسی نظریه پردازی نمیکند و دوره دانشمندان به سر آمده و تو باید به سراغ درمان بروی» میشنید. پس از تلاش فراوان جهت یافتن استادی که بتواند به او فنون تحقیقات در سطوح بالای علم را بیاموزد، استادی را برای این امر نیافت و در نتیجه به خودآموزی روی آورد. پس از یادگیری روش تحقیق، دیگر رویای او صرفا پژوهش کردن نبود. نصیرنژاد به مسئلهای مهمتر رسیده بود. چرا پژوهش جایگاهش را در روانشناسی از دست داده است؟ چرا دانشجویان به پژوهش به عنوان یک تکلیف آزاردهنده مینگرند؟ چرا اساتید به دنبال بهبود دانش خود در این زمینه نیستند؟ پاسخ تمام این سوالات یک چیز بود و آن اینکه جامعه علمی روانشناسان در ایران نیازمند تربیت نسلی جدید هستند. نسلی که عصر نوینی را در تاریخ روانشناسان ایرانی رقم زنند. در حال حاضر او تمام توانمندیهای خود را در جهت تربیت و ساخت این نسل به کار گرفته است
مهدی نصیرنژاد متولد 1380 در مازندران، در سن 18 سالگی برای تحصیل در رشته روانشناسی راهی اصفهان شد. از ابتدای ورود به دوره کارشناسی به دنبال راهی برای تحقیقات شبه علوم پایه در روانشناسی بود که اساتید خود را در مقابل دیدگاهش نسبت به علم دید. او بارها جملاتی نظیر «دیگر کسی نظریه پردازی نمیکند و دوره دانشمندان به سر آمده و تو باید به سراغ درمان بروی» میشنید. پس از تلاش فراوان جهت یافتن استادی که بتواند به او فنون تحقیقات در سطوح بالای علم را بیاموزد، استادی را برای این امر نیافت و در نتیجه به خودآموزی روی آورد. پس از یادگیری روش تحقیق، دیگر رویای او صرفا پژوهش کردن نبود. نصیرنژاد به مسئلهای مهمتر رسیده بود. چرا پژوهش جایگاهش را در روانشناسی از دست داده است؟ چرا دانشجویان به پژوهش به عنوان یک تکلیف آزاردهنده مینگرند؟ چرا اساتید به دنبال بهبود دانش خود در این زمینه نیستند؟ پاسخ تمام این سوالات یک چیز بود و آن اینکه جامعه علمی روانشناسان در ایران نیازمند تربیت نسلی جدید هستند. نسلی که عصر نوینی را در تاریخ روانشناسان ایرانی رقم زنند. در حال حاضر او تمام توانمندیهای خود را در جهت تربیت و ساخت این نسل به کار گرفته است